کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غله
فرهنگ فارسی معین
(غَ لِ) (اِ.) بی قراری .
-
غله
فرهنگ فارسی معین
(غَ لِّ یا لَُ) [ ع . غلة ] (اِ.) 1 - درآمد حاصل از کرایة مکان یا فروش زراعت . 2 - گندم ، جو، شالی و حبوبات . ج . غلات .
-
غله
فرهنگ فارسی معین
(غُ لَّ) (اِ.) = غلة : شاماکچه که زیر زره پوشند؛ شعاری که زیر لباس پوشند.
-
واژههای مشابه
-
غله بوم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) ملک یا مزرعه ای که غله فراوان داشته باشد.
-
غله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) غله دادن زمین و ملک .
-
غله دان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) انبار غله .
-
غله باز دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (م مص .) سود دادن ، بهره دادن .
-
واژههای همآوا
-
قله
فرهنگ فارسی معین
(قُ لَّ) (اِ.) اسبی که رنگش به زردی مایل باشد.
-
قله
فرهنگ فارسی معین
(قُ لُِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بالاترین بخش کوه . 2 - بالای هر چیزی . ج . قلل .
-
قله
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سبوی بزرگ .
-
جستوجو در متن
-
شومی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) یک بغل غله که چاهخو و دشتبان هنگام برداشت و پیش از کوبیدن غله بردارند و آن عبارت از 5 - - 6 من تبریز غله است .
-
استغلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) طلب غله کردن ، غله گرفتن .