کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غبطه
فرهنگ فارسی معین
(غِ یا غَ طِ) [ ع . غبطة ] 1 - (مص ل .) رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسبت به آن شخص . 2 - شادمانی ، خوشحالی .
-
جستوجو در متن
-
پژهان
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِ.) = بژهان : آرزو، غبطه ، خواهش دل .
-
رشک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - حسد، غبطه . 2 - غیرت .
-
غیرت آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) حسد بردن ، غبطه خوردن .
-
مغتبط
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بِ) [ ع . ] (اِفا.) رشک برنده ، غبطه خورنده .
-
اغتباط
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - غبطه داشتن . 2 - به آرزو آمدن . 3 - شادمان و خوشحال شدن .
-
بژهان
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) = پژهان : صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست ، غبطه .
-
مغبوط
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) کسی که بر او غبطه برند. 2 - (ص .) خوشبخت ، نیکبخت . 3 - زیبا، خوش .