کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غالیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . غالیة ] 1 - (ص .) مؤنث غالی ، گران . 2 - (اِ.) بوی خوشی مرکب از مشک و عنبر و باله به رنگ سیاه که موی را بدان خضاب کنند.
-
واژههای مشابه
-
غالیه سودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] 1 - ساییدن غالیه . 2 - عطر ساختن .
-
غالیه اندایه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ یِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ابزاری که با آن غالیه را بر اندام می مالیدند.
-
غالیه اندوده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - آن چه به غالیه اندوده باشد. 2 - سیاه .
-
غالیه بار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) کنایه از: بوی خوش دهنده .
-
غالیه سا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - غالیه ساز. 2 - عطرفروش .
-
غالیه ساز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) نک غالیه سا.
-
جستوجو در متن
-
هرهفت
فرهنگ فارسی معین
(هَ هَ) (اِ.) نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از: سرخاب ، سفیدآب ، حنا، وسمه ، سرمه ، زرک ، غالیه .