کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیب گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عیب جو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که تفحص بدی ها و معایب دیگران کند، تا آن ها را آشکار سازد. 2 - بدگوی مردمان .
-
جستوجو در متن
-
غیبت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . غیبة ] (مص ل .) بد گفتن پشت سر کسی ، عیب کسی را در غیاب وی گفتن .
-
اقداح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) عیب نمودن ، بد گفتن .
-
مهاجات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مهاجاة ] (مص م .) یکدیگر را هجو کردن ، عیب همدیگر را گفتن .
-
لغاز
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ ازع . ] (اِ.) (عا.) 1 - عیب ، خرده . 2 - به کنایه از کسی بد گفتن .
-
هجاء
فرهنگ فارسی معین
(ه ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بدگویی کردن ، دشنام دادن . 2 - بد و عیب کسی را گفتن .
-
نزغ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سیلی زدن . 2 - با نیزه زدن . 3 - عیب کسی را گفتن .