کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُقَدِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عقد
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) گردن بند. ج . عقود.
-
عقد
فرهنگ فارسی معین
(عُ قَ) [ ع . ] (اِ.) ج . عقده .
-
عقد
فرهنگ فارسی معین
(عَ قْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بستن ، گره زدن . 2 - عهد و پیمان بستن . 3 - (اِ.) عهد،پیمان .
-
واژههای همآوا
-
عقد
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) گردن بند. ج . عقود.
-
عقد
فرهنگ فارسی معین
(عُ قَ) [ ع . ] (اِ.) ج . عقده .
-
عقد
فرهنگ فارسی معین
(عَ قْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بستن ، گره زدن . 2 - عهد و پیمان بستن . 3 - (اِ.) عهد،پیمان .
-
جستوجو در متن
-
خطبه
فرهنگ فارسی معین
(خُ بِ) [ ع . خطبة ] (اِ.) سخنرانی ، وعظ ج . خطب . ؛ ~ عقد جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته می شود.
-
عقود
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) جِ عَقد؛ عهدها، پیمان ها.
-
عقود
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) جِ عِقد؛ گردن بندها.
-
منکوح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نکاح کرده ، عقد زناشویی بسته .
-
کابین کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) عقد کردن ، به نکاح درآوردن .
-
آیینة بخت
فرهنگ فارسی معین
( ~ء بَ) (اِمر.) آیینه ای که در مجلس عقد و عروسی در پیش عروس می گذارند.
-
استنکاح
فرهنگ فارسی معین
(اِ ت ِ) [ ع . ] (مص م .) عقد زناشویی بستن ، طلب نکاح کردن .