کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهده دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سرپرست
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ رَ) (ص مر.) عهده دار، مسئول .
-
متکفل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ فِّ) [ ع . ] (اِفا.) عهده دار؛ کفیل .
-
صاحب دیوان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) عهده - دار خزانه و امور مالی دولت .
-
مسئولیت
فرهنگ فارسی معین
(لِ یَّ) [ ع . مسؤولیت ] (مص جع .) آنچه انسان عهده دار و مسئول آن باشد.
-
بهداری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است .
-
مکلف
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) تکلیف شده ، کسی که انجام کاری را عهده دار شده باشد.
-
تصدی
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ دِّ) (مص ل .) عهده دار کاری شدن ، مسؤلیت کاری را پذیرفتن .
-
شومن
فرهنگ فارسی معین
(شُ مَ) [ انگ . ] (اِمر.) مردی که عهده دار اجرای برنامه ای (نمایش های تلویزیونی ) است .
-
بهدار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص فا.) مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی روستا و قصبات است .
-
ولی
فرهنگ فارسی معین
( وَ یُ) [ ع . ] (ص .) 1 - دوست ، یار. 2 - نگهبان . 3 - کسی که عهده دار انجام کارهای کس دیگر باشد.
-
مادرخرج
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (اِ.) کسی که عهده دار هزینه های همگانی یک گروه است و مبلغ آن را در پایان روز یا مراسم میان افراد سرشکن و از آنان دریافت می کند.
-
قیم
فرهنگ فارسی معین
(قَ یِّ) [ ع . ] 1 - (ص .) راست ، معتدل . 2 - (اِ.) متولی وقف . 3 - آن که عهده دار سرپرستی کودکی یتیم است . 4 - دلاک ، کیسه کش .
-
لقیط
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - از زمین برگرفته . 2 - بچة افکنده که بردارند، کودک سر راهی . 3 - انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمی تواند مستقلاً زیست کند. ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود. 4 - حرامزاده .
-
پست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) 1 - کار رساندن نامه ها و بسته ها از جایی به جای دیگر. 2 - سازمانی که عهده دار این کار است . 3 - محل خدمت . 4 - شغل و مقام اداری . 5 - وظیفة معین هر بازیکن در بازی های گروهی ، نقش (فره ). ؛~ الکترونیک ایمیل . ؛ ~ اکسپرس نوعی خد...