کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عهده
فرهنگ فارسی معین
(عُ دِ) [ ع . عهدة ] (اِ.) 1 - کفالت ، ضمان . 2 - ذمه . 3 - پیمان .
-
جستوجو در متن
-
آسیابان
فرهنگ فارسی معین
(ص . اِ.) کسی که نگه داری و ادارة آسیاب را بر عهده دارد.
-
باغبان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) کسی که نگهبانی و پرورش گل های باغ را به عهده دارد.
-
دادا
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) خدمتکار، کنیز، کسی که نگهداری از فرزندان را به عهده دارد.
-
سرپرست
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ رَ) (ص مر.) عهده دار، مسئول .
-
تولیت
فرهنگ فارسی معین
(تُ لِ یَ) [ ع . تولیة ] (مص م .) 1 - والی گردانیدن ، رسیدگی به امری را به عهده کسی گذاشتن . 2 - به عهده گرفتن املاک موقوفه .
-
ایلاء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .)1 - بر عهدة کسی قرار دادن . 2 - وصیت کردن .
-
بهداری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - حریف در قمار و کارهای دیگر. 2 - عهده ، ذمه .
-
پارلمان
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ فر. ] (اِ.) مجلس نمایندگان که وظیفة قانون گذاری را در کشور به عهده دارد.
-
پیمان کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کسی که انجام دادن کاری را در برابر گرفتن پول معینی به عهده می گیرد، مقاطعه کار، کنتراتچی .
-
تحمیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .)1 - بار کردن . 2 - کاری را به زور به عهدة کسی گذاشتن .
-
تقبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ بُّ) [ ع . ] (مص م .) پذیرفتن ، به عهده گرفتن .
-
داوطلب
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) آن که به ارادة خویش آماده شود که کاری را بر عهده گیرد.