کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنوان موقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سپنج
فرهنگ فارسی معین
(س پَ)(اِ.)1 - عاریت . 2 - خانة موقت .
-
گذرا
فرهنگ فارسی معین
(گُ ذَ) (ص فا.) 1 - گذرنده . 2 - زودگذر، موقت .
-
موقت
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ قَّ) [ ع . موقة ] (ص .) 1 - وقت معین و محدود. 2 - ناپایدار، محدود.
-
موقت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ قِ) [ ع . ] (اِ.) جایی که برای تعیین وقت مقرر گردد.
-
موقتاً
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ قَ تَنú) [ ع . ] (ق .) به طور موقت . مق دایمی ، همیشگی .
-
فعلاً
فرهنگ فارسی معین
(فِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هنوز، تاکنون . 2 - اینک ، حالا. 3 - به طور موقت ، موقتاً، عجالتاً.
-
غیچ شدن
فرهنگ فارسی معین
(غ . شُ دَ) (مص ل .) سیخ شدن دست و جز آن ، بی حرکت و خشک شدن موقت عضوی مانند دست یا پا.
-
قرار
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پابرجا شدن ، آرام گرفتن . 2 - (اِمص .) پایداری ، استواری . 3 - (اِ.) صبر، شکیبایی . 4 - عهد، پیمان . 5 - حکم موقت .
-
صیغه
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ) [ ع . صیغة ] (اِ.) 1 - هرچیز در قالب ریخته شده . 2 - ریخت ، شکل . 3 - عقد موقت . 4 - صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد.
-
عقب نشینی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - ترک مواضع نظامی در هنگام جنگ . 2 - بازگشتن به عقب تر از جای خود یا دست کشیدن دایم یا موقت از آن چه دشوار یا نپذیرفتنی است .
-
مهمان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) = میهمان : 1 - کسی که به خانة کسی دیگر برود و پذیرایی شود. 2 - آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد. 2 - ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت ، بازی و مانند آن ها شرکت می کند.
-
میتینگ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (فره ).