کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عمده
فرهنگ فارسی معین
(عُ مْ دِ) [ ع . عمدة ] (اِ.) 1 - تکیه گاه . 2 - مهم ، برجسته . 3 - در فارسی به معنی کلی و بسیار.
-
عمده فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فُ) [ ع - فا. ] (حامص .) فروش کالا به صورت کلی . مق خرده فروشی .
-
جستوجو در متن
-
بنکدار
فرهنگ فارسی معین
(بُ نَ) (ص فا.) عمده فروش ، کسی که جنس را به طور عمده می فروشد.
-
کیلوگرم
فرهنگ فارسی معین
(گِ رَ) [ فر. ] (اِمر.) واحدی عمده برای وزن و آن معادل هزارگرم است .
-
افکار عمومی
فرهنگ فارسی معین
( ~ ِ عُ مُ) [ ع . ] (اِمر.) عکس العمل بخش عمده جامعه در برابر حوادثی که برای جامعه جنبة حیاتی دارد.
-
سابوتاژ
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ فر ] (اِ.) خرابکاری عمده در کارخانه ، معادن ، قطار آهن و غیره ؛ تخریب پل ها، جاده ها و غیره .
-
شیت
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . شیة ] (اِ.) 1 - هر رنگ مخالف رنگ عمدة یک شی ء. 2 - علامت ، نشان ؛ ج . شیات .
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کل ، هر چیز که عمومیت داشته باشد، عمومی . 2 - در فارسی : عمده ، زیاد.
-
لیکتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (اِ.) عنوان صاحب منصبی که پیشاپیش قاضیان و رجال عمدة روم قدیم حرکت می کرد و تبری را که بدان نوارها پیچیده بود، با خود می برد.