کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمامه
فرهنگ فارسی معین
(عِ مِ) [ ع . عمامة ] (اِ.) دستار، پارچه ای دراز که دور سر پیچند.
-
جستوجو در متن
-
میزر
فرهنگ فارسی معین
(مِ زَ) (اِ.) عمامه ، دستار.
-
دستار
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) عمامه ، پارچه ای که به دور سر پیچند.
-
دستارچه
فرهنگ فارسی معین
(دَ چِ) (اِمصغ .) دستار یا عمامة کوچک .
-
معمم
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) دارای عمامه .
-
تعمم
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دستار بستن ، عمامه بستن . 2 - (اِمص .) دستاربندی ، عمامه بندی ؛ ج . تعممات .
-
عصابه
فرهنگ فارسی معین
(عَ بِ) [ ع . عصابة ] (اِ.) 1 - عمامه ، دستار. 2 - گروه مردم .
-
مندیل
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) دستار و عمامه . ج . منادیل .
-
تحت الحنک
فرهنگ فارسی معین
( ~. حَ نَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - زیر چانه . 2 - بخشی از دستار یا عمامه که پس از گذراندن از زیر چانه ، به دور سر می بندند.
-
عرقچین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِ.) نوعی کلاه ساده از پارچة نازک که در زیر کلاه یا عمامه بر سر گذارند.
-
معجر
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ جَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - آن که عمامه بر سر نهد. 2 - یکی از اشکال خطوط اسلامی .
-
سرپیچ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - آن چه که بر سر چیزی می پیچند. 2 - دستار، عمامه . 3 - زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند. 4 - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنة چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد. 5 - وسیلة...
-
سرپایان
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) 1 - عمامه ، دستار. 2 - کلاهخود، خود. 3 - کلاهی نرم که زیر کلاهخود بر سر می نهادند تا خود سر را آزار نکند. 4 - شمله و علاقة دستار و مغفر.