کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علوفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علوفه
فرهنگ فارسی معین
(عُ فِ) [ ع . علوفة ] (اِ.) خوراک چهار - پایان .
-
جستوجو در متن
-
بقل
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (اِ.) هر گیاهی که زمین بدان سبز گردد، اسم عام سبزی ها و علوفه های خوراکی ؛ سبزی ، تره ؛ ج . بقول .
-
سوغه
فرهنگ فارسی معین
(سَ غَ یا سُ غِ) (اِ.) مرسومی که سابقاً سپاهیان از علوفه و ماهیانة خود به نویسندگان می دادند.
-
سیورسات
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ تر. ] (اِ.) 1 - زاد و توشه . 2 - خواربار و علوفه که از روستاهای سر راه برای عبور لشکر یا موکب خان گرد می آوردند.
-
علاف
فرهنگ فارسی معین
(عَ لّ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - علوفه فروش . 2 - برنج فروش . 3 - (عا.) بیکار، باطل .
-
علافی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
-
علقه
فرهنگ فارسی معین
(عُ لْ قَ) [ ع . علقة ] (اِ.) 1 - عشق ، دلبستگی . 2 - گرانمایه از هر چیزی .3 - آن مقدار از علوفه که غذای یک روزة شتر باشد.
-
علف
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گیاه . 2 - گیاه سبز، خوراک چهارپایان . ج . علوفه . ؛~ زیر پای کسی سبز شدن کنایه از: انتظار طولانی و بیهوده کشیدن . ؛~ خرس کنایه از: هرچیز مفت و بی ارزش .
-
ماش
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.)گیاهی است از تیرة پروانه - واران که دارای برخی گونه های پایاست . انواع بسیار از این گیاه وجود دارد و غالباً همراه یکی از غلات (گندم ، جو) کاشته می شود. برگ ها و ساقه اش علوفة خوبی جهت دام ها هستند و دانه هایش در اغذیه مصرف می شود.