کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علمه علم، علمه علم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرهنجیدن
فرهنگ فارسی معین
( فَ هَ دَ) (مص م .)1 - تربیت کردن ، علم آموختن . 2 - خوشخو کردن .
-
فرهیختن
فرهنگ فارسی معین
(فَ تَ) (مص م .) = فرهختن : 1 - ادب کردن ، تربیت کردن . 2 - ادب آموختن ، علم آموختن .
-
علم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - برپا کردن ، برافراشتن . 2 - آماده کردن ، تهیه کردن . 3 - از سر و ته لباس زدن .
-
اوستا علم کردن
فرهنگ فارسی معین
(اُ. عَ لَ. کَ دَ) (مص ل .) از سر و ته لباس زدن .
-
علم نو کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نُ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) دوباره نیرو گرفتن .
-
تجوید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .)1 - نیکو کردن . 2 - نیک گفتن . 3 - (اِ.) علم درست ادا کردن حروف و کلمات قرآن .
-
تخنیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خفه کردن . 2 - در علم عروض ، حذف کردن «م » از اول «مفاعیلن ».
-
مدیریت
فرهنگ فارسی معین
(مُ یَّ) [ ع . ] 1 - (مص جع .) مدیر بودن ، مدیری . 2 - علم و هنر متشکل کردن ، همآهنگ کردن .
-
وروور
فرهنگ فارسی معین
(وِ رُ وِ) (اِمر.) (عا.) تلقین ، تکرار، پرحرفی . ضرب المثلی در مقام استهزا کردن تحصیل علم گویند.
-
تربیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چهار بخش کردن . 2 - در علم نجوم ، روشن بودن یک چهارم سطح ماه در شب های هفتم و بیست و یکم هر ماه قمری .
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برآمدن آب از چاه و زمین . 2 - (مص م .) برآوردن آب از چاه . 3 - ظاهر کردن چیزی را. 4 - نشر علم و معرفت .
-
کف
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) سطح داخلی دست یا پا که تقریباً گود است . ج . کفوف . ؛ ~ دست خود را بو کردن کنایه از: علم غیب دانستن (بیشتر به صورت استفهام انکاری به کار رود).
-
مراعات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مراعاة ] (مص ل .) رعایت یکدیگر را کردن . ؛ ~النظیر در علم بدیع آوردن کلماتی که به گونه ای با یکدیگر مناسبت و ارتباط داشته باشند.
-
ابتدا
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع ابتداء. ] (مص ل .) (اِ.) 1 - شروع و اول هرکار و هرچیز، آغاز، نخست . اول ، مبداء. مق انتها. 2 - آغاز کردن ، شروع کردن . 3 - در علم نحو عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد. ؛~ به ساکن الف - آوردن کلمه ای که حرف اول آن ساکن باشد. ب - بی ...
-
تجنیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از جنس هم قرار دادن 2 - با چیزی مانند شدن . 3 - در ریاضی عدد صحیح را هم جنس عدد کسری کردن . 4 - در علم بدیع از صنایع لفظی است و در آن کوشش می شود الفاظی در کلام آورده شود که دارای صورت یکسان و معنای متفاوت باشند.