کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علف خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علف خرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ خِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) گیاهی است خاردار، بوتة آن بزرگ و دارای برگ های بریده .
-
علف چر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص فا.) علف - خوار. 2 - (اِ.) مقداری علف که جهت دسته ای از ستور صرف شود. 3 - مرتع .
-
جستوجو در متن
-
مهمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) بیابان خشک ، دشت پهناور بی آب و علف .
-
حشاش
فرهنگ فارسی معین
(حَ شّ) [ ع . ] (ص .) 1 - جمع کننده یا فروشندة علف خشک . 2 - معتاد به حشیش .
-
کاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) علف خشک . ؛ از ~ کوه ساختن کنایه از: چیزی را بیش از حد بزرگ یا مهم جلوه دادن .
-
لغ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) 1 - زمینی که در آن علف و گیاه نروید، بیابان خشک بی گیاه . 2 - بی موی .
-
لق
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) = لغ : 1 - نااستوار، هر چیزی که در جای خود محکم نباشد. 2 - بی موی . 3 - صحرای خشک و بی علف .
-
دق و لق
فرهنگ فارسی معین
(دَ قُّ لَ قُ) (ص مر.) 1 - خشک و خالی ، بی آب و علف . 2 - بی موی . دغ و لغ و دک و لک نیز گویند.