کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علفهفتبندیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علف
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گیاه . 2 - گیاه سبز، خوراک چهارپایان . ج . علوفه . ؛~ زیر پای کسی سبز شدن کنایه از: انتظار طولانی و بیهوده کشیدن . ؛~ خرس کنایه از: هرچیز مفت و بی ارزش .
-
هفت
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِ.) اندک خشکی ای که بعد از تری به هم رسند.
-
هفت
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) دمی از آب ، شربت ؛ شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه ، قورت .
-
هفت
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی میان شش و هشت (7). ؛ ~ قلم آرایش کردن آرایش تمام ، بزک کامل . ؛ ~ پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن . ؛ ~ کفن پوساندن مدت ها پیش مردن .
-
هفت در هفت
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. هَ) (اِمر.) نک . هر هفت .
-
علف خرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ خِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) گیاهی است خاردار، بوتة آن بزرگ و دارای برگ های بریده .
-
علف چر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص فا.) علف - خوار. 2 - (اِ.) مقداری علف که جهت دسته ای از ستور صرف شود. 3 - مرتع .
-
هفت آسیا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) کنایه از: هفت فلک .
-
هفت اختر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (اِ.) هفت برادران ؛ صورت فلکی خرس بزرگ .
-
هفت اژدها
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِمر.) کنایه از: هفت سیاره .
-
هفت اقلیم
فرهنگ فارسی معین
( ~. اِ) (اِمر.) هفت کشور، کنایه از: تمام کشورهای روی زمین .
-
هفت الوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - هفت رنگ اصلی . 2 - طعامی که گویند از آسمان به جهت عیسی (ع ) نازل شد. شامل : نان ، نمک ، ماهی ، سرکه ، عسل ، روغن ، تره . 3 - کنایه از: طعام های گوناگون .
-
هفت امامی
فرهنگ فارسی معین
( ~. اِ) [ فا - ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به هفت امام . 2 - اسماعیلی ، سبعیه .
-
هفت اورنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ رَ) (اِمر.) هفت برادران ، صورت فلکی خرس بزرگ .
-
هفت ایوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اِ) (اِمر.) کنایه از: هفت آسمان .