کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علامت
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . علامة ] (اِ.) 1 - نشان ، نشانی . 2 - در فارسی به معنای پرچم ، درفش . 3 - صلیب مانندی ساخته شده از آهن با تزئینات مخصوص به خود که در محرم هنگام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت می دهند.
-
واژههای مشابه
-
علامت کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ) [ ع - فا. ] (ص فا.)1 - علم - دار، کسی که پرچم را حمل می کند. 2 - کسی که در محرم علم را بر دوش گرفته پیشاپیش دسته حرکت می کند.
-
جستوجو در متن
-
نشانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ نِ) (اِ.) 1 - هدف ، آماج . 2 - علامت ، علامت مشخصی برای شناختن چیزی .
-
مارک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - علامت و نشانه . 2 - علامت مخصوص هر کارخانه و مؤسسه . 3 - واحد پول آلمان .
-
علامات
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ علامت .
-
تر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) علامت صفت تفضیلی : بهتر، سپیدتر، درازتر.
-
سراغ
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) 1 - نشان ، علامت . 2 - نشان و رَدّ پا.
-
سیما
فرهنگ فارسی معین
(اِ) 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت .
-
ضمه
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مِّ) [ ع . ضمة ] (اِ.) یکی از حرکات که علامت آن « ُ » است .
-
ویرگول
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) علامت فاصله به این شکل « ، » که بین کلمات گذاشته می شود، کاما.
-
قرینه
فرهنگ فارسی معین
(قَ نِ) [ ع . قرینة ] (اِ.) 1 - زوجه . 2 - علامت واثر. 3 - شبیه . 4 - علامت و نشانه ای که دلیلی باشد برای پی بردن به چیزی .
-
آرم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.)علامت و نشانه ای که مخصوص یک ادارة دولتی یا هر مؤسسة دیگری باشد، نشانه (فره ).
-
اماره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رِ) [ ع . ] (اِ.) نشان ، نشانه ، علامت ، ج . امارات .