کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علاقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علاقه
فرهنگ فارسی معین
(عَ قِ) [ ع . علاقة ] 1 - (مص م .) دوست داشتن . 2 - (اِمص .) دوستی . 3 - پیوند، ارتباط ، وابستگی . جِ علائق .
-
علاقه
فرهنگ فارسی معین
(عِ قِ) [ ع . علاقة ] (اِ.) 1 - رشته و بندی که چیزی را به آن بیآویزند. 2 - بند کمان و تازیانه . 3 - میوه ای که از درخت آویزان باشد؛ جِ علائق .
-
واژههای مشابه
-
علاقه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که از ابریشم رشته و قیطان می بافد.
-
ذی علاقه (عَ قَ یا قِ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ذی علاقة ] (ص مر.) صاحب علاقه ، دلبسته .
-
جستوجو در متن
-
وش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) شملة دستار و علاقة مندیل و مانند آن .
-
وابستگی
فرهنگ فارسی معین
(بَ تِ) (حامص .) علاقه ، پیوستگی .
-
خاطرخواهی
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) [ ع - فا. ] (حامص .) عشق ، علاقه ، محبت .
-
دل کندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) قطع علاقه کردن ، ترک کردن .
-
علایق
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . علائق ] جِ علاقه ؛ دلبستگی ها.
-
دلداده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (ص مف .) 1 - عاشق ، دلباخته . 2 - علاقه مند، مشتاق .
-
فتی شیست
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فر. ] (ص .) کسی که علاقة شدید به یکی از اعضا یا البسة معشوق خود دارد.
-
مانی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) = مانیا: 1 - دیوانگی ، جنون . 2 - علاقة مفرط به چیزی یا عملی .
-
معشوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) محبوب ، مورد عشق و علاقه قرار گرفته ، دوست داشته .