کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطش
فرهنگ فارسی معین
(عَ طَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تشنه شدن . 2 - (اِمص .) تشنگی .
-
واژههای همآوا
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) [ په . ] ( اِ.) شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش . ؛آب در ~داشتن یا بودن کنایه از: کم شوق بودن . ؛ ~ کسی تند بودن کنایه از: سخت متعصب و پرشور بودن . ؛ ~ زیر خاکستر کنایه از: فتنه و آشوب پنهانی .
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
پارسی ( ~ِ ) (اِمر.) 1 - تبخال ، تاول های روی لب . 2 - آتشی که پارسیان در آتشکده می افروختند.
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
بهار ( ~ِ بَ) (اِمر.) گل سرخ ، لاله .
-
جستوجو در متن
-
تشنگی
فرهنگ فارسی معین
(تِ نِ یا نَ) [ په . ] (حامص .) عطش ، حالت و کیفیت تشنه .
-
استسقاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) طلب آب یا باران کردن . 2 - (اِ.) نوعی بیماری که بیمار عطش زیاد دارد و آب بسیار می خواهد.
-
ذابل
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - پژمرده ، پلاسیده . 2 - لاغر، نزار. 3 - خشک شده از عطش .