کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطر
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ طْ) [ ع . ] (اِ.) بوی خوش .
-
واژههای همآوا
-
اتر
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - جسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کرة زمین را فراگرفته . 2 - نمک فرار که از ترکیب یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل به دست می آید. 3 - ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود و به عنوان داروی بیهوشی و حل...
-
جستوجو در متن
-
عاطر
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بوی خوش دهنده . 2 - دوست دارندة عطر، عطر دوست .
-
بوتیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مغازه ای که در آن لباس ، کفش ، عطر و مانند آن فروخته می شود.
-
اطلسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.)نوعی گل شیپوری با رنگ - های آبی ، سفید، بنفش که دارای عطر ملایمی می باشد.
-
تطیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ طَ یُّ) [ ع . ] (مص ل .) عطر زدن ، خود را خوشبو کردن .
-
تعطیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .)خوشبو گردانیدن ، عطر زدن .
-
غالیه سودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] 1 - ساییدن غالیه . 2 - عطر ساختن .
-
اسانس
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ فر. ] (اِ.) جوهر و عصارة گل هاو گیاهان ، عطر مایه (فره ).
-
رازقی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ. ص .) 1 - نام گلی است سفید و کوچک و پرپر و خوشبو که از آن عطر هم می گیرند. 2 - نوعی انگور که دانه های ریز دارد.
-
قابلق
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ تر. ] (اِ.) کیسه یا جعبة کوچک زرین مرصع به شکل قایق که در آن دستمال ، عطر و ادویة مقوی می گذاشتند.
-
بو
فرهنگ فارسی معین
1 - ( اِ.) آن چه به وسیلة بینی و حس شامه احساس شود. 2 - امید، آرزو. 3 - عطر. 4 - (مص م .) درک کردن ، دریافتن .
-
ذرور
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - داروی خشک ، سوده یا کوفته شده ، پراکندنی یا پاشیدنی در زخم و جراحات . ج . ذرورات . 2 - نوعی بوی خوش ، عطر. ج . اذره .