کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزیز
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گرامی ، محبوب . 2 - ارجمند، بزرگوار. 3 - کمیاب ، نادر.
-
واژههای همآوا
-
ازیز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به جوش آمدن . 2 - (اِ.) غلغل ، صدای جوشیدن دیگ . 3 - بانگ رعد.
-
جستوجو در متن
-
جانی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) گرامی ، عزیز.
-
اعتزاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) عزیز دانستن . 2 - (مص ل .) عزیز شدن . 3 - (اِمص .) عزت ، ارجمندی .
-
جان جانی
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) (کن .) بسیار عزیز، صمیمی .
-
دلبند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (ص مر.) عزیز، محبوب .
-
اعزاز
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)عزیز داشتن ، گرامی داشتن .
-
تعزیز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) ارجمند گردانیدن ، عزیز کردن .
-
مکرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ رَّ) [ ع . ] (ص .) بزرگ داشته شده ، عزیز.
-
گرامی
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ په . ] (ص .) عزیز، محبوب ، مکرم ، بزرگ .
-
گرامی داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ)(مص م .) عزیز داشتن ، م حترم داشتن .
-
چشم و چراغ
فرهنگ فارسی معین
(چَ مُ چَ یا چِ) (اِمر.) کنایه از: محبوب ، عزیز.
-
ننر
فرهنگ فارسی معین
(نُ نُ) (ص .) (عا.) لوس ، زیاده از حد عزیز داشته شده .