کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدم
فرهنگ فارسی معین
(عَ دَ) [ ع . ] (اِمص .) نیستی ، نابودی .
-
واژههای همآوا
-
آدم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] ( اِ.)1 - نخستین انسان . 2 - (عا.) نوکر. ؛ ~ خود را شناختن از توانایی جسمی یا خصوصیات روحی کسی آگاه شدن .
-
جستوجو در متن
-
نیست
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) نابود، عدم .
-
نبود
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (مص مر.) عدم ، نیستی .
-
اعدام
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عدم ؛ نیست ها، نیستی ها.
-
برء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (مص م .) خلق کردن ، آفریدن ، از عدم به وجود آوردن .
-
مخالفت
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ فَ) [ ع . مخالفة ] (مص ل .) عدم موافقت ، ضدیُت .
-
اخ و تخ کردن
فرهنگ فارسی معین
(اَ خُ تَ خ . کَ دَ) (مص ل .) (عا.) عدم رضایت نشان دادن ، اکراه نمودن .
-
خماری
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع - فا. ] (حامص .) ملامت و دردسری که به علت عدم دسترسی فرد معتاد به مواد مخدر بوجود می آید.
-
عجمت
فرهنگ فارسی معین
(عُ مَ) [ ع . عجمة ] (اِمص .) 1 - لکنت زبان . 2 - ابهام . 3 - عدم فصاحت .
-
نچ
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِصت .) (عا.) 1 - آوایی که به علامت عدم قبول یا تأسف از کاری از دهان برآورند. 2 - نه ، خیر.
-
واخواست
فرهنگ فارسی معین
(خا) (مص مر.) 1 - بازخواست ، اعتراض . 2 - برگشت ؛ اعتراض دارندة چک یا برات هنگامی که با عدم وصول روبرو شود.
-
یبوست
فرهنگ فارسی معین
(یُ سَ) [ ع . یبوسة ] 1 - (اِمص .) خشکی ، عدم رطوبت . 2 - در فارسی : خشکی مزاج و کار نکردن شکم .