کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدالت
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع . عدالة ] 1 - (مص ل .) عادل بودن ، انصاف داشتن . 2 - (اِمص .) دادگری .
-
جستوجو در متن
-
داد دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - اجرای عدالت کردن . 2 - قطع نزاع کردن .
-
بی انصاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که از راه عدالت منحرف گردد. 2 - ظالم ، ستمکار، بیدادگر.
-
دادآفرین
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص فا.) 1 - آن که عدالت ایجاد کند. 2 - از نام ها و صفات باری تعالی . 3 - یکی از گوشه های موسیقی .
-
دادگستر
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) (ص فا.) 1 - آن که اجرای عدالت کند، عادل . 2 - خدای تعالی .
-
داده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص فا.) 1 - آن که اجرای عدالت کند، عادل . 2 - خدای تعالی . 3 - روز چهاردهم از ماه های ملکی .
-
تعدیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) راست کردن ، معتدل کردن . 2 - (اِمص .) تقسیم کردن از روی عدالت . 3 - راست کار خواندن ، پارسا داشتن . 4 - کم کردن .
-
داد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - قانون . 2 - عدالت ، انصاف . 3 - بانگ ، فغان . ؛~ سخن دادن سخنوری کردن ، نطق کردن . ؛~ کسی به هوا رفتن فریادش برخاستن .
-
دادستان
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص فا. اِ.) 1 - اجراکنندة عدالت . 2 - نمایندة دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است . 3 - مدعی العموم .
-
ناحق
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ فا - ع . ] 1 - (اِ.) دروغ ، کذب . ؛به ~ برخلاف حق و عدالت . 2 - بیداد. 3 - (ص .) باطل . 4 - ظالم . 5 - نامشروع ، ناروا.
-
رشن
فرهنگ فارسی معین
(رَ شْ) [ په . ] (اِ.) 1 - نامِ روز هجدهم از هر ماه شمسی .2 - فرشتة عدالت ، ایزدی که روز سوم پس از مرگ ، سر پلِ چینúود به اعمال خوب و بد در گذشتگان رسیدگی می کند.
-
انترپل
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ پُ) [ فر. ] (اِ.) اتحادیة همکاری بین المللی که براساس تشریک مساعی و همکاری متقابل دولت ها برای مبارزه با جرایم و مجرمین بین المللی و برقراری نظم و امنیت عمومی کشورها و استقرار عدالت تأسیس شده است و کشورهای عضو آن اطلاعات خود را در مورد جرایم ،...
-
محابات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . محاباة . ] 1 - (مص ل .) یاری کردن . 2 - طرفداری کردن از کسی ، جانبداری کردن بر خلاف عدالت . 3 - منحرف شدن از عدل ، میل به ناحق کردن . 4 - کسی را مخصوص خود کردن ، ویژة خویش ساختن . احتیاط کردن ، ملاحظه کردن . 5 - (اِمص .) یاری ، طرفداری از ...