کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عبور و مرور
فرهنگ فارسی معین
(عُ رُ مُ) [ ع . ] (اِمر.) رفت و آمد، آمد و شد.
-
جستوجو در متن
-
گزاره کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (اِمص .) گذشتن ، عبور کردن .
-
گذر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) گذشتن ، عبور کردن .
-
پی سپردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ِ پَ دَ)(مص م .) 1 - پایمال کردن . 2 - عبور کردن .
-
گذشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ ذَ تَ) (مص ل .) 1 - گذر کردن ، عبور کردن . 2 - سپری شدن .
-
گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) 1 - (مص م .) نهادن ، قرار دادن . 2 - عبور دادن ، گذرانیدن . 3 - سپری کردن . 4 - (مص ل .) عبور کردن . 5 - اجازه دادن ، مهلت دادن . 6 - واگذاشتن ، تسلیم کردن . 7 - وضع کردن ، تأسیس کردن . - به جا گذاشتن ، باقی گذاشتن . 9 - ترک کردن ، رها کردن ....
-
درگذشتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. گُ ذَ تَ) (مص ل .) 1 - عبور کردن . 2 - گذشت کردن ، بخشیدن . 3 - مُردن .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ یا رِ) [ ع . عبرة ] (مص ل .)عبور کردن .
-
عبر
فرهنگ فارسی معین
(عَ بْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) عبور کردن ، گذشتن . 2 - درگذشتن ، مردن . 3 - (مص م .) جاری کردن اشک .
-
گذر افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دَ) (مص ل .) اتفاقاً عبور کردن ، از جایی به طور اتفاقی رد شدن .
-
رد شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - گذشتن ، عبور کردن . 2 - پذیرفته نشدن .
-
گذراندن
فرهنگ فارسی معین
(گُ ذَ دَ) (مص م .) 1 - عبور دادن ، رد کردن . 2 - پشت سر نهادن ، طی کردن . 3 - بالاتر بردن از، برتر بودن . 4 - تجاوز دادن .
-
پته
فرهنگ فارسی معین
(پَ تِ) ( اِ.) 1 - پروانة عبور، جواز. 2 - بندی که در جوی ها درست کنند تا آب را نگه دارد. 3 - کاغذ مقوایی یا مهرة فلزی که به جای پول به کار می رفته . ؛ ~ کسی را روی آب انداختن کنایه از راز کسی را فاش کردن ، رسوا کردن .
-
مین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مادة منفجره بسته بندی شده که آن را در محل عبور دشمن پنهان می کنند ؛ ~ ضد تانک مینی که تانک را از تحرک بیندازد یا باعث انهدام آن شود. ؛ ~ ضد نفر مینی برای وارد کردن تلفات و ضایعات به افراد پیادة دشمن و ناتوان کردن آنان . ؛ ~ مشقی نو...