کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبور
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گذشتن ، رد شدن . 2 - (مص م .) گذراندن .
-
واژههای مشابه
-
عبور و مرور
فرهنگ فارسی معین
(عُ رُ مُ) [ ع . ] (اِمر.) رفت و آمد، آمد و شد.
-
جستوجو در متن
-
گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) 1 - (اِمص .) عبور، گذشتن . 2 - (اِ.) گذرگاه ، راه عبور.
-
گذارش
فرهنگ فارسی معین
(گُ رِ) (اِمص .) 1 - عبور، گذشتن . 2 - عبور دادن ، گذرانیدن .
-
گزاره کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (اِمص .) گذشتن ، عبور کردن .
-
ممر
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ رّ) [ ع . ] (اِ.) راه ، جای عبور.
-
گذر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) گذشتن ، عبور کردن .
-
گذرنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مِ) (اِمر.) ورقة اجازة عبور از مرز، پاسپورت .
-
مجری
فرهنگ فارسی معین
(مَ را) [ ع . ] (اِ.) محل جریان و عبور. ج . مجاری .
-
معبر
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل عبور، گذرگاه . 2 - پُل و هر آنچه که با آن بتوان از رود عبور کرد. 3 - کِشتی . ج . معابر.
-
پی سپردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ِ پَ دَ)(مص م .) 1 - پایمال کردن . 2 - عبور کردن .
-
خیابان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جاده ، راه عریض و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند و اطراف آن مغازه یا خانه باشد.
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ یا رِ) [ ع . عبرة ] (مص ل .)عبور کردن .