کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عامل 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کارگزار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (ص فا.) عامل ، مأمور.
-
هاگ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سلول ریزی در گیاهان نهان زا که عامل تولید مثل است .
-
ژن
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) [ فر. ] (اِ.) عامل انتقال دهندة صفات ارثی .
-
عمال
فرهنگ فارسی معین
(عُ مّ) [ ع . ] (اِ. ص .) جِ عامل ؛ کارگزاران ، گماشتگان .
-
سازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) 1 - ساختار، ساختمان . 2 - عامل (ریاضی ). 3 - واحد نحوی زبان (زبان - شناسی ).
-
نمایندگی
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نَ یَ دِ) (حامص .) 1 - عامل بودن ، 2 - وکالت در مجلس . 3 - آژانس .
-
مباشر
فرهنگ فارسی معین
(مُ ش ) [ ع . ] (ص .) 1 - عامل ، فاعل ، انجام دهنده . 2 - ناظر، کارفرما.
-
جعال
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اجرتی که به سپاهیان در زمان جنگ دهند. 2 - اجرت عامل ، حق العمل .
-
حساسیت
فرهنگ فارسی معین
(حَ سّ یَّ) [ ع . حساسیة ] (مص جع .) 1 - حساس بودن . 2 - تأثر شدید در مقابل یک عامل خارجی ؛ آلرژی .
-
عمله
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر.
-
گماشته
فرهنگ فارسی معین
(گُ تِ) 1 - (ص مف .) منصوب شده ، مأمور شده . 2 - (اِ.) مأمور، عامل . 3 - نوکر، خادم .
-
تالاسمی
فرهنگ فارسی معین
(س ِ) [ فر. ] (اِ.) بیماری خونی ارثی خطرناکی که باعث ناهنجاری هایی در هموگولوبین گلبول قرمز می شود و در نتیجه عامل کم خونی می گردد.
-
قومیت
فرهنگ فارسی معین
(قُ یَّ) [ ع . قومیة ] (اِمص .) اشتراک گروهی از مردم در تاریخ و زبان و آداب و رسوم که عامل پیوند و اتحاد بین آنان است .
-
مخملک
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ لَ) [ ع - فا. ] (اِ.) بیماری واگیردار که عامل آن یک نوع استرپتوکوک است و دارای سمی است که تولید دانه های قرمزی می کند.
-
ایغار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - تمام گرفتن عامل خراج را. 2 - دادن خراج به پادشاه در نهان و فرار از عمال آن . 3 - بخشیدن پادشاه زمینی را به شخصی بدون خراج .