کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عالم و خشت مال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نواسته
فرهنگ فارسی معین
(نُ تَ یا تِ) (اِ.) = نواشته : دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند.
-
منال
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جایی که از آن سود و حاصل به دست آید مانند مزرعه . 2 - مال ، ثروت . ؛ مال و ~ خواسته و ملک مستغل (منقول و غیرمنقول ).
-
هستره
فرهنگ فارسی معین
(هَ تَ رَ یا رِ) (اِ.) جوال مانندی که از چوب و نی بافته باشند و بر پشت الاغ گذارند و به وسیلة آن خشت و آجر و خاک حمل کنند.
-
تار و مار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = تال و مال : پراکنده ، از هم پاشیده .
-
وردار
فرهنگ فارسی معین
و ورمال (وَ رُ وَ) (ص فا.) (عا.) = وردارنده و ورمالنده : کسی که پول یا مال اشخاص را بالا می کشد، مال مردم خور.
-
تنخواه
فرهنگ فارسی معین
(تَ خا) (اِمر.) 1 - سرمایه ، پول نقد. 2 - مال و متاع .
-
آوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) ( اِ.)1 - کوره ای که در آن خشت و آهک و مانند آن می پختند.2 - نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند.
-
پشنگ
فرهنگ فارسی معین
(پَ شَ) (اِ.) 1 - زنبه ، تخته ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می کنند. 2 - اهرم . 3 - تیشه .
-
زنبر
فرهنگ فارسی معین
(زَ بَ) (اِ.) (عا.) ظرفی مستطیل شکل که هر گوشة آن یک دستگیره دارد و به وسیلة آن خاک ، خشت و مانند آن راجابه جا کنند.
-
نعیم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فراوانی نعمت و مال . 2 - سرور، خوشی و خوشگذرانی .
-
ارث
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سهم بردن از اموال شخص مرده . 2 - (اِ.) آنچه از مال مرده که به بازماندگانش رسد، مرده ریگ ، مُردَر، ارثیه . ؛~ بابای کسی کنایه از: مال و ثروت شخصی کسی .
-
خشتی
فرهنگ فارسی معین
(خِ) (ص نسب .) 1 - خانه ای که از خشت سازند. 2 - هر چیز چهارگوش ، مربع . 3 - قطع کتاب در اندازة رقعی با طول و عرض مساوی .
-
آخورچرب
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص مر.) کسی که در رفاه و نعمت باشد، بسیاری مال .
-
اقتناء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) به دست آوردن و گرد کردن مال .
-
درازدستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(حامص .)1 - تجاوز، تعدی . 2 - دست به مال و ناموس مردم دراز کردن .