کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاشق
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِفا.) دل داده ، دل باخته . ج . عشاق .
-
واژههای مشابه
-
عاشق پیشه
فرهنگ فارسی معین
(ش . ش ) [ ع - فا ] (ص مر.) آن که پیشه اش عاشقی است .
-
عاشق کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که عنایت و توجهی به عاشق خود ندارد.
-
جستوجو در متن
-
خاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) عاشق شوریده .
-
دلباخته
فرهنگ فارسی معین
( ~. تِ) (ص .) عاشق ، شیفته .
-
دلدادگی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (حامص .) عاشق شدن .
-
عشیق
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) عاشق .
-
غاش
فرهنگ فارسی معین
(ص .) فریفته ، عاشق .
-
پیرهن چاک
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) کنایه از: عاشق بی پروا.
-
خرقه باز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) (کن .) عاشق ، شیدا، مرید.
-
وامق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) نام عاشق عَذرا.
-
خاطرخواه
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) [ ع - فا. ] (ص .) عاشق ، محب .
-
دل
فرهنگ فارسی معین
باختن (دِ. تَ) (مص ل .) شیفته شدن ، عاشق شدن .