کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاری از نفس پرستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شووینیسم
فرهنگ فارسی معین
(شُ وِ) [ فر . ] (اِمص .) قوم پرستی افراطی . این عنوان از نام نیکولا شوون یکی از سربازان بسیار وفادار ناپلئون گرفته شده است .
-
جاهلیت
فرهنگ فارسی معین
(هِ یَّ) [ ع . جاهلیة ] (مص جع .) 1 - نادانی . 2 - دورة پیش از اسلام که عرب بت پرستی می کرد.
-
دم زدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. زَ دَ) (مص ل .) 1 - نفس کشیدن ، نفس تازه کردن . 2 - حرف زدن . 3 - ادعا کردن . 4 - کنایه از: تأخیر کردن .
-
تاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) نفس زدن پیاپی انسان و حیوان از کثرت گرما یا تلاش .
-
عصمت
فرهنگ فارسی معین
(عِ صْ مَ) [ ع . عصمة ] 1 - (اِمص .) پاک دامنی ، نگاهداری نفس از گناه و خطا. 2 - (اِ.) فرشتة اجتناب از گناه .
-
دم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - هم آواز شدن . 2 - دست از کار کشیدن برای استراحت و نفس تازه کردن .
-
مستنشق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ش ِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نفس از بینی کشنده . 2 - آن که آب یا مایعی دیگر در بینی استنشاق کند.
-
دم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نفس ، هوایی که با نفس کشیدن به داخل ریه فرستاده می شود. 2 - لحظه ، هنگام . 3 - کنار و لبة چیزی . 4 - دهان . 5 - کنایه از: نخوت و تکبر. 6 - بانگ ، خروش . 7 - بوی ، عطر.
-
جان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - روح انسانی . 2 - نفس . ؛ ~دادن و قبض را گرفتن کنایه از: مردن ، جان به عزراییل تسلیم کردن . ؛ ~به طاق افکندن کنایه از: حالت احتضار و مرگ داشتن .
-
فلوت
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ فر. ] (اِ.) از سازهای بادی شبیه به نی که دهنی ندارد و نفس نوازنده از راه سوراخی که در کنار سر لوله تعبیه شده وارد ساز می شود.
-
جمره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رِ) [ ع . جمرة ] (اِ.) 1 - تکه ای آتش . 2 - سنگ ریزه . 3 - در فارسی ، بخاری که در آخر زمستان از زمین بلند می شود، که حمل بر نفس کش یدن زمین است .
-
سوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - صدایی که با بیرون دادن نفس از دهان با لب غنچه شده یا با قرار دادن انگشت ها در دهان تولید شود. 2 - ابزاری که در آن دمند و آوایی برآورند؛ سوتک .
-
زو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بازی ای گروهی که در آن یک نفر در حالی که نفس خود را حبس کرده و با گفتن کلمة «زو» به سمت گروه مقابل می رود و تا وقتی که بدون نفس کشیدن این کلمه را بر زبان می آورد می تواند اعضای گروه مقابل را بزند و از بازی خارج کند مگر این که خود به وسیلة آن ها...
-
له له زدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ. زَ دَ) [ ازع . ] (عا.) 1 - بر اثر تشنگی مفرط زبان را پیاپی و به سرعت از دهان بیرون آوردن . 2 - بسیار تشنه بودن . 3 - زبان بیرون آوردن سگ و نفس زدن وی با صدا و سرعت براثر تشنگی یا گرما. 4 - ملتهب بودن از شدت گرما.