کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاجز شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زهدان نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ دَ) (مص ل .) کنایه از: عاجز شدن در جنگ .
-
بهت
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سرگشته ماندن ، خیره شدن . 2 - عاجز شدن ، درمانده گشتن .
-
فزرت
فرهنگ فارسی معین
(فِ زِ) (اِ.) (عا.) زِرْت ؛ رمق ، توانایی . ؛~ کسی قمصور شدن سخت عاجز و ناتوان شدن ، از پا درآمدن .
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برجای ماندن . 2 - عاجز شدن .
-
استعجام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پوشیده شدن . 2 - ناتوان شدن به سخن گفتن ، عاجز شدن در سخن . 3 - خاموش گشتن از پاسخ سایل 4 - بسته و مبهم شدم کلام .
-
پنبه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) 1 - (مص ل .) گریختن . 2 - (مص م .) پراکنده ساختن . 3 - خاموش کردن . 4 - منکر شدن . 5 - عاجز گردانیدن .