کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهر و باطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افندی پیزی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر - فا. ] (ص .) کسی که در ظاهر شجاع و دلیر بنماید ولی در باطن ترسو باشد.
-
مموه
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - زراندود، آب زر داده . 2 - خوش ظاهر و بد باطن .
-
نه حواس
فرهنگ فارسی معین
(نُ. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک .)
-
فراست
فرهنگ فارسی معین
(فِ سَ) [ ع . فراسة ] 1 - (مص م .) ادراک و دریافتن باطن چیزی با دیدن ظاهر آن . 2 - (اِمص .) ادراک ، دریافت . 3 - زیرکی ، هوشیاری .
-
ذوعقل
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - صاحب خرد. 2 - آن که خلق را ظاهر بیند و حق را باطن و حق نزد او آیینة خلق باشد. (ذوالعقل ).