کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظاهر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - پیدا، آشکار. 2 - روی بیرونی هر چیزی .
-
واژههای همآوا
-
زاهر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص .) روشن و صاف ، درخشان .
-
جستوجو در متن
-
وغست
فرهنگ فارسی معین
(وَ غَ) (ص .) ظاهر، آشکارا.
-
آشکار
فرهنگ فارسی معین
(شْ یا ش ِ) 1 - (ص .) ظاهر، هویدا. 2 - (ق .) علناً. 3 - ( اِ.) صورت . مق معنی . 4 - حواس ظاهر.
-
ظاهری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به ظاهر. 2 - قشری . 3 - کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه می کند.
-
علانیه
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . علانیة ] 1 - (مص ل .) ظاهر شدن ، آشکار گشتن . 2 - (اِ.) آشکار، ظاهر.
-
مکشوف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) آشکارا شده ، ظاهر شده .
-
علی الظاهر
فرهنگ فارسی معین
( ~. هِ) [ ازع . ] (ق مر.) برحسب ظاهر، به صورت .
-
بودار
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) سخنی که در آن کنایه و منظوری غیر از ظاهر سخن ، نهفته باشد.
-
بداء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (مص ل .) ظاهر گشتن ، پیدا شدن .
-
پدیدار
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) نمایان ، آشکار، ظاهر.
-
تاریک خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ)(اِمر.) اتاق ویژه ای در عکاسی برای ظاهر کردن فیلم .
-
ژیگولو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) جوانی که به ظاهر خود زیاد می رسد و اهل خوشگذرانی می باشد.