کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طیور
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ ع . ] (اِ.) جِ طیر؛ پرندگان .
-
جستوجو در متن
-
آبله مرغان
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.
-
آب چرا
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِمر.) 1 - ناشتایی ، غذای اندک . 2 - خوراک وحوش و طیور.
-
شاهپر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) = شهپر: بزرگترین پر در بال طیور؛ شاهبال ، شهپر.
-
کز دادن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - سوزاندن موهای ریز کله و پاچه و گوشت طیور است در روی آتش ، پس از پاک کردن آنها و کشیدن پرهای طیور. 2 - سوزاندن مو (مطلقاً).
-
اردک
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) [ تر. ] (اِ.) مرغابی ، یکی از طیور که در آب شنا می کند و در هوا نیز پرواز می کند. منقار پهن ، پاهای پرده دار و پرهای رنگین دارد.
-
طایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . طائره ] (اِفا.) 1 - پرواز کننده ، پرنده . 2 - مرغ ، ج . طیور.
-
ارزن
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ په . ] (اِ.) گیاهی از تیرة گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند. غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود.
-
پرندگان
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ دِ) (اِ.) جِ پرنده ؛ ردة بزرگی از شاخة ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندام های جلو آن ها به علت پرواز در هوا به صورت بال درآمده و بدنشان نیز پوشیده از پر می باشد، طیور.
-
جوجه کشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ)(حامص .) عمل خواباندن بعضی مرغ خانگی ، بوقلمون کبوتر و جزو آن ها روی تخم تا جوجه تولید شود. ؛ماشین ~ ماشینی که به وسیلة حرارت معینی که به تخم بعض طیور می دهد، تولید جوجه کند.
-
نحام
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) نوعی مرغابی سرخ ، نوعی از طیور آبی است و به فارسی و به ترکی (انقود) نامند. از غاز کوچکتر و از اردک بزرگتر و ابلق از سفیدی و سیاهی و سرخ مایل به زردی است . بسیار فربه باشد، سرخاب .