کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طور دیگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
این طور
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ فا - ع . ] (ق مر.) چنین ، اینچنین . ؛که ~ در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند.
-
به طور کلی
فرهنگ فارسی معین
(بِ طُ رِ کُ لّ) [ ع . ] (ق مر.) از هر لحاظ ، من حیث المجموع .
-
جستوجو در متن
-
دیگرگون
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) = دگرگون . دیگرگونه : 1 - رنگی دیگر. 2 - جور دیگر، طور دیگر، نوع دیگر. 3 - سرنگون ، واژگون . 4 - مضطرب ، شوریده .
-
اخری
فرهنگ فارسی معین
(اُ را) [ ع . ] (ص .) 1 - دیگر، پسین . 2 - آخرت ، جهان دیگر.
-
نیز
فرهنگ فارسی معین
1 - کلمة ربط و عطف . 2 - دیگر، بار دیگر.
-
دختراندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِمر.) دختری که از شوهر دیگر یا زن دیگر باشد.
-
بیدمال
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) پاک کردن زنگ از روی آیینه ، شمشیر و سلاح های دیگر به وسیلة چوب بید و چوب های دیگر.
-
دیگر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (ق .) علاوه بر این ، باز. 2 - (ص .) شخص یا چیزی علاوه بر شخص و چیزی که پیشتر بیان کرده اند، غیر.
-
هاس
فرهنگ فارسی معین
(ق .) دیگر، نیز.
-
فرهانج
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - شاخة بزرگی که از درخت ببرند تا شاخه های دیگر برآید. 2 - شاخة درختی که به درخت دیگر پیوند کنند. 3 - شاخة درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر تتمة آن را بر آرند؛ عکیس .
-
امپریالیسم
فرهنگ فارسی معین
(اَ پِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - طرفداری از حکومت امپراطوری . 2 - سیاستی که بنایش بر تسلط یک کشور بر کشورهای دیگر باشد. 3 - نظام سرمایه داری پیشرفته مبتنی بر نفوذ و سلطة کشوری بر کشورهای دیگر.
-
صادرات
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] جِ صادره . 1 - آن چه از محلی خارج کنند و به جایی دیگر فرستند. 2 - کالایی که از کشوری به کشور دیگر ارسال شود.
-
مقسوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - قسمت شده ، بخش بخش شده . 2 - عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده . ؛ ~علیه عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده ، بخشیاب .
-
هم بازی
فرهنگ فارسی معین
(هَ)(ص .) 1 - کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند. 2 - هنرپیشه ای که با هنرپیشة دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند.