کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طواف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طواف
فرهنگ فارسی معین
(طَ وّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار طوف کننده . 2 - خادمی که به مهربانی و عنایت خدمت کند. 3 - در فارسی : دوره گرد. 4 - عسس . 5 - دزد، راهزن .
-
طواف
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گرد چیزی گشتن . 2 - دور خانة خدا گشتن . 3 - (اِمص .) گردش ، دور.
-
واژههای مشابه
-
طواف کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) گرد چیزی گشتن ، دور زدن .
-
جستوجو در متن
-
مطاف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جای طواف کردن .
-
تطوف
فرهنگ فارسی معین
(تَ طَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) طواف کردن ، چرخ زدن .
-
طایف
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . طائف ] (اِفا.) 1 - طواف - کننده . 2 - شبگرد.
-
رکن
فرهنگ فارسی معین
(رُ کْ) [ ع . ] 1 - (اِ.) پایه ، ستون . 2 - جزو بزرگتر و قوی تر از هر چیز. 3 - حجرالاسود؛ سنگی که به دیوار کعبه نصب است و حاجیان آن را هنگام طواف لمس می کنند. ج . ارکان .
-
وهابی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) پیروان شیخ عبدالوهّاب ، فرقه ای مذهبی که احکام قرآن را بنابر استنباط خود اجرا می کنند، بسیاری از شعائر مسلمانان را بدعت و ضلالت می دانند و نیز ساختن بُعقه های مجلل بر قبور ائمه و طواف و بوسیدن ضریح را روا نمی دانند.