کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلایه
فرهنگ فارسی معین
(طُ یِ یا یَ) (اِ.) آن چه که بدان طلا کنند، دارویی که بر اندام مالند.
-
طلایه
فرهنگ فارسی معین
(طَ یِ یا یَ) [ ع . ] (اِ.) تحریف شدة طلیعة عربی ، مقدمة لشکر، پیشروان لشکر که برای شناسایی اوضاع و احوال دشمن فرستاده می شوند.
-
واژههای مشابه
-
طلایه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - فرماندة مقدمة سپاه ، رییس جلوداران . 2 - هر یک از افراد طلایه .
-
جستوجو در متن
-
پیش تاز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) پیشرو، طلایه دار.
-
پیشاهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) پیشرو. طلایه دار.
-
طلایگی
فرهنگ فارسی معین
(طَ یَ) [ ع - فا. ] (حامص .) طلایه بودن .
-
ربیئه
فرهنگ فارسی معین
(رَ ئَ یا ئِ) [ ع . ربیئة ] (ص . اِ.) 1 - دیده بان . 2 - طلایه .
-
جلودار
فرهنگ فارسی معین
(جُ لُ) [ تر - فا. ] (ص فا. اِمر.) 1 - کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد. 2 - طلایه ، پیش قراول . ؛ ~ کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن .