کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلا
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زر؛ فلزیست زرد رنگ گران بها و کمیاب که بسیار شکل پذیر، چکش خوار و قابل تورق و مفتول شدن می باشد. در مجاورت آب و هوا نیز زنگ نمی زند. 2 - مجازاً گران بها، نایاب .
-
واژههای مشابه
-
آب طلا
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - آب زر. 2 - آب اکلیل .
-
طلا گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) زراندود کردن .
-
جستوجو در متن
-
ساوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) برادة طلا.
-
زراب
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) آب طلا.
-
طلی
فرهنگ فارسی معین
(طِ) (اِ.) طلا، زر.
-
تیزاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) اسیدنیتریک ، مایعی است بی رنگ و تندبو. همة فلزات غیر از طلا را آب می کند. اگر با اسیدکلریدریک آمیخته شود، تیزآب سلطانی می شود که طلا را هم آب می کند.
-
مطلا
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ ل لا) [ ع . مطلی ] (اِمف .) پوشیده شده از طلا، دارای لعابی از طلا.
-
سجاوندی
فرهنگ فارسی معین
(سَ وَ) (ص .) آراستن کتاب با طلا.
-
ذهب
فرهنگ فارسی معین
(ذَ هَ) [ ع . ] (اِ.) زر، طلا، عسجد.
-
زراندود
فرهنگ فارسی معین
(زَ. اَ) (ص مف .) هر چیز آمیخته شده با طلا.
-
زرکند
فرهنگ فارسی معین
(زَ کَ) (ص ) چیزی که در آن پاره هایی از طلا به کار رفته باشد.
-
شار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) غل و غشی که در طلا و نقره و چیزهای دیگر کنند.