کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرز
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شکل ، هیئت . 2 - سَبک ، روش .
-
جستوجو در متن
-
سو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) طرز، روش .
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) آیین ، قاعده ، طرز، روش .
-
شگرد
فرهنگ فارسی معین
(ش گِ) (اِ.) روش ، راه ، طریقه ، طرز.
-
آدم شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند.
-
رسم الخط
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ خَ) [ ع . ] (مص مر.) طرز نوشتن کلمه یا کلمات .
-
رفتار
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمص .) 1 - روش . 2 - طرز حرکت ، سلوک .
-
گواس
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) طرز، روش . گواش و گواسه و گواشه و کواس نیز گویند.
-
احسن
فرهنگ فارسی معین
(اَ سَ) [ ع . ] (ص تف .) نیکوتر، بهتر. ؛به نحو ~ به بهترین شیوه و طرز. ؛~التقویم بهترین شکل ، بهترین صورت .
-
آسا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - زیب ، زینت . 2 - وقار، تمکین . 3 - طرز، روش . 4 - پسوندی است که شباهت را می رساند مانند: رعدآسا.
-
انماء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فاش کردن سخن به طرز سخن چینی . 2 - نمو دادن .
-
روش
فرهنگ فارسی معین
(رَ وِ)1 - (اِمص .) عمل رفتن . 2 - خرامش . 3 - (اِ.) معبر. 4 - طرز، رسم .
-
روشن
فرهنگ فارسی معین
(رَ وِ شْ) [ په . ] 1 - (اِمص .) حرکت ، گردش . 2 - (اِ.) طرز، روش .
-
شیوه
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (اِ.) 1 - طرز، راه و روش . 2 - خوی ، عادی . 3 - ناز، کرشمه . 4 - مکر.