کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراوت
فرهنگ فارسی معین
(طَ وَ) [ ع . طراوة ] 1 - (مص ل .) تر و تازه شدن . 2 - (اِمص .) تازگی .
-
جستوجو در متن
-
شاداب
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) تازه ، با طراوت ، مسرور.
-
بشنج
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ) ( اِ.) 1 - طراوت رخسار. 2 - آبرو.
-
پروز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = فریز. فرزد. فروزد: نوعی از سبزه در غایت سبزی و طراوت ، مرغ .
-
ترگل ور گل
فرهنگ فارسی معین
(تَ گُ وَ گُ) (ص مر.) سرزنده ، شاداب ، با طراوت ، زیبا، آراسته .
-
سیراب
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) پُر آب ، سیر شده از آب ، طراوت و آبداری .
-
نداوت
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ) [ ع . نداوة ] (حامص .) 1 - تری ، نمناکی . 2 - تازگی ، طراوت .
-
گل چهره
فرهنگ فارسی معین
(چِ رِ یا رَ) (ص مر.) آن که چهره اش در لطافت و طراوت به گل ماند.
-
آبداری
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) آبدار بودن ، شغل آبدار. 2 - طراوت ، تازگی . 3 - ( اِ.) نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار می گرفت .
-
پژمرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ مُ دِ) (ص مف .) 1 - اندوهگین ، افسرده . 2 - بی طراوت ، بی رونق . 3 - پلاسیده ، خشک شده .
-
تازگی
فرهنگ فارسی معین
(زِ) 1 - (حامص .) تازه بودن ، نو. 2 - خرمی ، طراوت . 3 - (ق .) جدیداً، اخیراً.
-
سرسبز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (ص مر.) 1 - تر و تازه ، دارای طراوت . 2 - (کن .) شاد، خوشحال . 3 - (کن .) کامکار، صاحب دولت .
-
صفا دادن
فرهنگ فارسی معین
(صَ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - طراوت دادن . 2 - تراشیدن موی صورت .
-
فرز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سبزی ای که در غایت تری و طراوت باشد. فرزد، فریز، فریس ، فرزه ، پریز، فریژ و فریج نیز گفته می شود.