کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبیعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبیعی
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به طبیعت . 2 - فطری ، ذاتی . 3 - عالم علم طبیعی . 4 - کسی که امور جهان را به طبیعت نسبت می دهد و به خدا اعتقادی ندارد.
-
جستوجو در متن
-
گام
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) توالی طبیعی هشت نُت موسیقی که به طور طبیعی پشت سر هم قرار بگیرند.
-
مونه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) خاصیت ، خاصیت طبیعی چیزی .
-
نرمال
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ فر. ] (ص .) طبیعی ، عادی .
-
فطری
فرهنگ فارسی معین
(فِ طْ) [ ع . ] (ص نسب .) ذاتی ، طبیعی .
-
بژ
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فر. ] (ص .) قهوه ای خیلی کم رنگ ، یشم طبیعی .
-
سمنامبولیسم
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) حرکت و راه رفتن شخص در حالی که در خواب طبیعی یا مغناطیسی است .
-
اکوتوریسم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی جهانگردی به منظور بازدید از جاذبه های طبیعی که به حفظ محیط زیست نیز کمک می کند، طبیعت - گردی . (فره .)
-
اکوسیستم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ تِ) [ ع . ] (اِ.) مجموعة جانداران و مح یط طبیعی اعم از برکه ، جنگل و کویر که در آن زیست می کنند.
-
بای پس
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی عمل جراحی که در آن برای تغییر مسیر یکی از جریان های طبیعی بدن مجرایی فرعی را در محل پیوند می زنند.
-
پلغیدن
فرهنگ فارسی معین
(پُ لُ دَ) (مص ل .) 1 - بیرون زدن چیزی از حد طبیعی ، مانند برآمدگی چشم . 2 - صدای جوشیدن آب .
-
پرورشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) 1 - مربوط یا منسوب به پرورش . 2 - پرورش یافته و پرورده شده در خارج از محیط طبیعی خود.
-
توان بخشی
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (حامص .) بازگرداندن تن درستی و عمل کرد طبیعی عضو آسیب - دیده یا شخص بیمار در کوتاه ترین مدت ، بازتوانی .
-
توچال
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - یخچال طبیعی در کوه ها و دره هایی که برف های دایمی دارند. 2 - نام یکی از کوه های رشته کوه البرز در شمال تهران .