کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبل های کاسه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طبل خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنابه از: 1 - رمیدن . 2 - خود را کنار گرفتن .
-
طبل خوار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا) [ ع - فا. ] (ص فا.)1 - پُر - خور. 2 - مفتخور.
-
طبل زن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) طبال ، دهل زن .
-
جستوجو در متن
-
کاسه کوزه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زِ) (اِ.) 1 - مجموعة ظرف های خانه . 2 - مجموعة اثاث و اسباب کار کسی .
-
فنطاس
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حوضچه ای در کشتی که زهاب آب های کشتی در آن جمع گردد. 2 - بشکه ای در کشتی که در آن آب شیرین ریزند. 3 - کاسه ای که بدان آب شیرین تقسیم کنند؛ ج . فناطیس .
-
آماریلیس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گیاه پیازداری از تیرة نرگسی ها جزو تک لپه ای های رنگین جام و رنگین کاسه با گل های درشت و زیبا با بوی خوش آیند و مطبوع که به عنوان زینت در باغچه ها کاشته می شود.
-
کاسه گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص .) 1 - کسی که ظروف سفالی درست می کند.2 - نام یکی از آهنگ های موسیقی .
-
تنبور
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (اِ.) سازی است مانند سه تار دارای کاسه ای کوچک و دسته ای دراز.
-
قعب
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - قدح بزرگ . 2 - کاسه ای که یک نفر را سیر کند.
-
کاسه بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - بازی با کاسه و آن چنین است که دو سه کاسة چینی را پر آب کنند و کاسه بازان واژگون شده کاسه ها بر پشت گذارند و به تحریک سرین آن را جنبانند و به دوش خود رسانند در حالی که قطره ای آب از آن نریزد. 2 - بیرون آوردن ظرف ها از...
-
تار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - رشته ، نخ . 2 - یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه ، پنج تار و دسته ای بلند.
-
کاسه کوزه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) آن که خانه ای آماده برای قماربازی دارد؛ صاحب قمارخانه ؛ جیزگر.
-
لنتر
فرهنگ فارسی معین
(لَ تَ) [ فر. ] (اِ.) نوعی چراغ به بزرگی کاسه ای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیله ای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند.
-
کاسه نمد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ مَ) (اِ.) هر یک از واشرهای لاستیکی گرد در اندازه های مختلف که در موتور برای پیشگیری از نفوذ روغن به بیرون به کار می رود.