کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبق گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طبق زدن
فرهنگ فارسی معین
(طَ بَ. زَ دَ) [ معر - فا. ] مالیدن دو زن شرم خود را به یکدیگر ؛ سحق ، مساحقه .
-
طبق بند
فرهنگ فارسی معین
(طَ. بَ) [ معر - فا. ] (ص مر.) چینی بندزن .
-
جستوجو در متن
-
گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) کوه .
-
شیوه گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (حامص .)1 - حیله گر. 2 - اهل ناز و کرشمه .
-
گر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (حر رب . شرط .) مخفف اگر.
-
گر
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) (عا.) شعله ، زبانة آتش .
-
گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ په . ] (اِ.) از بیماری های پوستی که باعث خارش و سوزش پوست بدن می شود.
-
لاوه گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) = لابه گر: 1 - متملق ، چاپلوس . 2 - تضرع کننده .
-
پریون
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) گر، جرب .
-
دغل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) مزور، حیله گر.
-
دغول
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) مکار، حیله گر.
-
دوالک باز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حیله گر.
-
ریمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص .) حیله گر.
-
سلمانی
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص نسب .) آرایش گر.