کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبق طبق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاعدتاً
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ تَ نْ) [ ع . قاعدةً ] (ق .) 1 - بر طبق قاعده ، اصلاً، اساساً. 2 - طبق معمول ، معمولاً.
-
تال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) طبق فلزی .
-
تنگان
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) طبق چوبی .
-
گرباک
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) طبق پهن .
-
جبین
فرهنگ فارسی معین
(جُ بّ) (اِ.) = چپین : طبق چوبین ، سله .
-
خوان
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] (اِ.) 1 - سفره . 2 - طبق بزرگ چوبین . 3 - خوردنی .
-
حسب
فرهنگ فارسی معین
(حَ سَ) [ ع . ] (ق .) وفق ، طبق .
-
صحنک
فرهنگ فارسی معین
(صَ نَ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) طبق کوچک .
-
معمولاً
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) به طور معمول ، طبق معمول .
-
آب جگر
فرهنگ فارسی معین
(بِ جِ) (اِمر.) کنایه از: خون ، خونابه (طبق طب قدیم ، جگر مرکز خون است ).
-
تنبگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (اِ.) طبق چوبی بزرگ که بقالان در آن میوه یا اجناس دیگر ریزند.
-
تریان
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (اِ.) 1 - طبق چوبین . 2 - طبقی که از شاخ بید بافند.
-
چپین
فرهنگ فارسی معین
(چُ) (اِ.) = با چبین : طبقی که از چوب بید بافته باشند، طبق چوبین ، سله .
-
دستک زدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ. زَ دَ) (مص ل .) کف زدن بر طبق حرکات پا.
-
صیغه سازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .)درآوردن کلمه به صورت های گوناگون طبق قواعد صرف .