کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبقه بندی اندازه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گاه شماری
فرهنگ فارسی معین
(شُ یا ش ) (اِ.) روش اندازه گیری و تقسیم بندی زمان به بخش های مساوی ، تقویم .
-
آمپرسنج
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) [ فر - فا. ] اسبابی برای اندازه گیری شدت جریان الکتریکی مستقیم و متناوب که معمولاً برحسب آمپر یا میلی آمپر یا میکروآمپر درجه بندی می شود.
-
مقدار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) اندازه ، پاره ای از چیزی . ج . مقادیر.
-
واشر
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ انگ . ] (اِ.) حلقه ای معمولاً از جنس لاستیک که برای آب بندی کردن بین دو جسم سخت قرار می گیرد.
-
آمار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.)1 - حساب ، شمار. 2 - واژه ای است فارسی ، برابر استاتیستیک یا احصائیه ، علمی که موضوع آن طبقه بندی علمی وقایع اجتماعی است ، و قاعدة آن محاسبه و نشان دادن نتیجه به صورت ارقام و اعداد است مثل شمارة جمعیت یک ده ، میزان محصولات صنعتی یا کشا...
-
خوازه
فرهنگ فارسی معین
(خا زِ)(اِ.) 1 - طاق نصرت ، چوب بستی برای چراغانی و آذین بندی . 2 - قبه ای از گل ها و ریاحین . 3 - خواهش ، میل .
-
رول
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] 1 - (اِ.) واحد شمارش چیزی که به صورت استوانه پیچیده شده است ، توپ ، غلتک (فره ). 2 - (ص .) دارای بسته - بندی استوانه ای .
-
علاقه
فرهنگ فارسی معین
(عِ قِ) [ ع . علاقة ] (اِ.) 1 - رشته و بندی که چیزی را به آن بیآویزند. 2 - بند کمان و تازیانه . 3 - میوه ای که از درخت آویزان باشد؛ جِ علائق .
-
یونولیت
فرهنگ فارسی معین
(یُ نُ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری ماده ای سبک و متخلخل و معمولاً سفید که در بسته بندی و عایق کاری کاربرد دارد، فیبر سفید.
-
فرهنگ نویسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ)(حامص .) شاخه ای از ادبیات که به گردآوری ، پژوهش ، رده بندی و تعریف واژه ها یک زبان یا یک رشته اختصاص دارد.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) نوار یا تسمه ای که دارای حالت ارتجاعی است مخصوصاً بندی که در آن نوار یا نوارهای لاستیکی به کار رفته باشد.
-
ابتذال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بسیار به کار بردن چیزی تا اندازه ای که از ارزش آن بکاهد. 2 - (اِمص .) بی ارزشی ، پستی .
-
استیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ فر . ] ( اِ.) 1 - شکل ، فرم ، اندازه . 2 - نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه . 3 - شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی .
-
کرونومتر
فرهنگ فارسی معین
(کُ رُ نُ مِ) [ فر. ] (اِمر.) وسیله ای برای اندازه گیری فاصله های زمانی بسیار کوتاه (در حدود دقیقه ، ثانیه یا کسری از آن ها)، زمان سنج .
-
نقده
فرهنگ فارسی معین
(نَ دِ یا دَ) [ ازع . ] (اِ.) گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای روی پارچه های گرانبها می انداختند، نوعی رشتة فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نوع گلابتون و سایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود...