کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طایفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طایفه
فرهنگ فارسی معین
(یِ فِ) [ ع . طائفة ] 1 - (اِفا.) مؤنث طایف . 2 - تیره ، دسته . 3 - پاره ای از چیزی . ج . طوایف .
-
جستوجو در متن
-
آل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) دودمان ، طایفه .
-
دودمان
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِمر.) خاندان ، طایفه .
-
پدرسالاری
فرهنگ فارسی معین
(پِ دَ) (حامص . اِ.) نوعی نظام اجتماعی و نظام دودمانی که در آن پدر یا مسن ترین فرد ذکور طایفه سرپرستی طایفه را بر عهده دارد.
-
اویماق
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ تر - مغ . ] (اِ.) قبیله ، طایفه ، دودمان .
-
سرجنبان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جُ) (ص فا.) بزرگتر صنف یا طایفه ، سردسته .
-
طوایف
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . طوائف ] (اِ.) جِ طایفه .
-
ابعاض
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ بعض ؛ پاره ها، طایفه ها، افراد.
-
بکتاش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) 1 - هر یک از خادمان یک امیر. 2 - بزرگ ایل و طایفه .
-
بیگلر
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ تر. ] (ص مر.) 1 - امیر. 2 - بزرگ شهر یا طایفه .
-
خیلخانه
فرهنگ فارسی معین
(خِ نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) خاندان ، دودمان ، طایفه .
-
قبیله
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ یا لِ) [ ع . قبیلة ] (اِ.) طایفه ، گروه . ج . قبایل .
-
لری
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (حامص .) 1 - منسوب به طایفة لُر. 2 - سادگی ، ساده دلی .
-
ارکیده
فرهنگ فارسی معین
(اُ دِ) [ فر. ] ( اِ.) گیاهی از طایفة ثعلب که بعضی از انواع آن دارای گل های زیبا است و به عنوان گل زینتی در باغچه یا گلدان کاشته می شود.