کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضمیمه
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مَ یا مِ) [ ع . ضمیمة ] (ص .) چیزی که به چیز دیگر پیوسته باشد، پیوست . ج . ضمایم .
-
واژههای همآوا
-
ذمیمه
فرهنگ فارسی معین
(ذَ مِ) [ ع . ذمیمة ] (ص .) مؤنثِ ذَمیم .
-
جستوجو در متن
-
پیوست
فرهنگ فارسی معین
(پِ وَ) (اِ.) ضمیمه .
-
ضمایم
فرهنگ فارسی معین
(ضَ یِ) [ ع . ضمائم ] (اِ.) جِ ضمیمه .
-
انضمام
فرهنگ فارسی معین
(اِ ض ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ضمیمه شدن . 2 - (اِمص .) پیوستگی .
-
منضم
فرهنگ فارسی معین
(مُ ضَ مّ) [ ع . ] (اِ مف .) ضمیمه شده ، پیوسته شده .
-
ملحقات
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ) [ ع . ] (اِمف .) جِ ملحقه ؛ اضافه شده ها، ضمیمه ها.
-
مضموم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - ملحق شده ، ضمیمه شده . 2 - واژه ای که دارای ضمه باشد.
-
آپاندیسیت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) = آپاندیس : ورم ضمیمة رودة کور که بسیار دردناک و گاه کشنده است ، آویزه آماس . (فره ).