کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صید
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شکار کردن . 2 - (اِ.) شکار. 3 - آن چه که شکار کنند.
-
واژههای همآوا
-
سید
فرهنگ فارسی معین
(سَ یِّ) [ ع . ] (ص .) سرور، آقا، افرادی که نسب شان به پیغمبر (ص ) می رسد. ؛~المرسلین سرور فرستادگان (خدا) لقب محمد رسوالله (ص ). ؛~ُالشُهَدا الف - سرور شهیدان . ب - لقب حمزه عموی پیامبر اسلام . ج - به ویژه لقب امام حسین (ع ) امام سوم شیعیان .
-
جستوجو در متن
-
جرگه
فرهنگ فارسی معین
(جَ گِ) (اِ.) 1 - گروه ، دسته ، عده ای از مردم . 2 - نوعی شکار که در آن صید را سواره و پیاده در میان گرفته ، صید کنند.
-
شکارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) محل شکار، جای صید کردن ، نخجیرگاه .
-
اصطیاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) صید کردن ، شکار کردن .
-
شرک
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ ع . ] (اِ.) دام (صید)؛ ج . شُرُک و اشراک .
-
شیلات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شرکتی که به صید و پرورش و فروش ماهی و فرآورده های مربوط به آن می پردازد.
-
نخجیر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . نخچیر ] (اِ.) 1 - شکار، صید. 2 - بز کوهی .
-
دزدکش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ یا کَ) (اِمر.) شکار دزدکش : چنان است که عده ای آهسته و مخفیانه خود را به شکار - که در حال خفتن است - می رسانند و آن را صید می کنند؛ ماهرخ .
-
شیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سدی که در عرض رودخانه برای صید ماهی با چوب سازند؛ ج . (به عربی ) شیلات .
-
شکار
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ په . ] (اِ.) 1 - صید، حیوانی که شکار شود. 2 - (عا.) ناراحت ، رنجیده .
-
مقتنص
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) شکار شده ، صید شده . 2 - (اِ.) آنچه شکار کنند.
-
نهاله
فرهنگ فارسی معین
(نِ لِ) (اِ.) 1 - شاخة درخت یا چوبی که شکارچی برای راندن شکار به سوی دام از آن استفاده می کند. 2 - شکار، صید.