کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صورت انگیختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) نقش زدن .
-
صورت برداشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) نسخه برداری کردن .
-
صورت بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - شکل گرفتن . 2 - به تصور درآمدن . 3 - ممکن شدن .
-
صورت جلسه
فرهنگ فارسی معین
( ~. جَ لِ س ) [ ع . ] (اِ.) نوشته ای که رویدادها و گفتگوهای جلسه در آن ثبت می شود، صورت مجلس .
-
صورت دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) انجام دادن ، عمل کردن .
-
صورت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به وهم انداختن ، به گمان انداختن .
-
صورت حساب
فرهنگ فارسی معین
( ~ . حِ) [ ازع . ] (اِمر.) نوشته ای که در آن بهای کالا یا خدمات خریداری شده ثبت شده است .
-
جستوجو در متن
-
خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - ریشة «خواندن ». 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «خواننده » آید: تعزیه - خوان ، روضه خوان و مانند آن .
-
خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - خار و خلاشه . 2 - گیاه خودرو، علف هرزه .
-
خوان
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] (اِ.) 1 - سفره . 2 - طبق بزرگ چوبین . 3 - خوردنی .
-
دست خوان
فرهنگ فارسی معین
(دَ خا) (اِمر.) سفره و دستار - خوان ، پیش انداز، دستارخوان .
-
تاتلی
فرهنگ فارسی معین
(تِ لِ) (اِ.) سفره ، خوان .
-
خوان سالار
فرهنگ فارسی معین
(خا) (اِمر.) رییس آشپزخانه .
-
دمکش
فرهنگ فارسی معین
(دَ کِ) (ص فا.) 1 - کمک آوازه خوان ، کسی که پس از آوازه خوان دیگر آواز خواند تا او نفسی تازه کند. 2 - تشکچه ای که برای دم کشیدن برنج بر روی دیگ می گذارند.