کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اصوات
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ صوت ؛ صداها.
-
غلغل
فرهنگ فارسی معین
(غُ غُ) 1 - حکایت صوت جوشیدن آب و شراب و جز آن ، آواز جوشیدن دیگ . 2 - همهمه و فریاد. 3 - صوت پرندگان مانند بلبل .
-
بادآهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ)(اِمر.)1 - صوت ونقش خوانندگی و گویندگی . 2 - انعکاس صدا، بادآهنج نیز گویند.
-
آواشناسی
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (حامص .) صوت شناسی ، مطالعه و توصیف علمی آواهای زبان .
-
بلندگو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) وسیله ای به شکل شیپور برای انتقال صوت به مسافت دور.
-
رادیو
فرهنگ فارسی معین
(یُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاه گیرنده که صوت را از فواصل دور ضبط و پخش کند.
-
رزنانس
فرهنگ فارسی معین
(رِ زُ نّ) [ فر. ] (اِ.) طنین اندازی ، انعکاس صوت و تموج آن .
-
اکو
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (فره ). 2 - دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن را خوش طنین تر می کند.
-
آوازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) ( اِ.) 1 - صیت ، شهرت . 2 - صوت ، آوا. 3 - نغمه ، ترانه .
-
تلالا
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - رکن تقطیع موسیقی قدیم . 2 - صوت ، خوانندگی ، آواز.
-
اکوستیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) دانش مربوط به تولید و تراگسیل و دریافت اثرهای صوتی ، نظیر جذب و بازتاب و شکست ، صوت - شناسی . (فره ).
-
سونوگرافی
فرهنگ فارسی معین
(سُ نُ گِ) [ فر. ] (اِ.) تهیة تصویر از ساختارهای درونی بدن با استفاده از امواج فراصوتی ، صوت نگاری . (فره ).
-
واکمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری دستگاهی کوچک و قابل حمل متشکل از یک پخش صوت و یک دو گوشی سبک ، پخش همراه . (فره ).
-
فونوگراف
فرهنگ فارسی معین
(فُ نُ گِ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی که اصوات را نخست ضبط و سپس بازگو می کند؛ دستگاه ضبط صوت .
-
حنجره
فرهنگ فارسی معین
(حَ جَ) [ ع . حنجرة ] (اِ.) نای ، حفره ای که در عقب دهان و در زیر حلق واقع است و صوت از آن خارج می شود.