کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمیمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انتیم
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ انگ . ] 1 - درونی ، ذاتی ، محرمانه ، صمیمی ، دوست صمیمی . 2 - فهماندن ، حالی کردن .
-
جان جانی
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) (کن .) بسیار عزیز، صمیمی .
-
مخلص
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ) [ ع . ] (اِمف .) بی ریا، صمیمی .
-
خل
فرهنگ فارسی معین
(خِ لّ) [ ع . ] (اِ. ص .)دوست ، دوست صمیمی .
-
ندار
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) (عا.) 1 - فقیر، تهی دست . 2 - صمیمی ، یگانه .
-
صمیمانه
فرهنگ فارسی معین
(صَ نِ یا نَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص مر.) صمیم ، صمیمی . 2 - (ق مر.)از روی صمیمیت ، خالصانه .
-
همدل
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (ص مر.) 1 - دارای یک رأی و اندیشه . 2 - متفق ، متحد. 3 - دوست جانی و صمیمی .
-
یک دل
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ. دِ) (ص مر.) 1 - متحدالقول ، یک زبان . 2 - صمیمی ، مخلص .
-
یک رو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص مر.) 1 - صمیمی ، خالص . 2 - یک دست ، یک نواخت . 3 - آن که پشت و روی وی یکی باشد.
-
قاتی
فرهنگ فارسی معین
[ تر - فا. ] (ص .) 1 - مخلوط ، درهم . 2 - مجازاً خیلی صمیمی ، دوستان خیلی نزدیک .
-
شوخی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - گستاخی ، بی شرمی . 2 - خوشی ، عشرت . 3 - مزاح ، هزل . مق . جدی . ؛ ~ خرکی کنایه از: شوخی دور از ادب و نزاکت . ؛ با کسی ~ داشتن الف - با او صمیمی بودن . ب - سر به سر او گذاشتن .
-
گرم
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ په . ] (ص .) 1 - آن چه دارای گرماست ، ض د سرد. 2 - با محبت ، صمیمی . 3 - تندخو. ~4 - دلنشین ، دلچسب . ؛~ و سرد چشیده کنایه از: آن که تجربه های بسیار کرده و ورزیده شده .