کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلب
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ص .) بردبار، صبور.
-
صلب
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] 1 - (ص .) سخت ، محکم . 2 - درشت . 3 - قوی . 4 - (اِ.) استخوان های پشت ، کمر. 5 - مجازاً نطفه .
-
واژههای همآوا
-
سلب
فرهنگ فارسی معین
(سَ لْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کندن ، جدا کردن . 2 - ربودن . 3 - (ص .) ربوده شده . 4 - کنده شده . 5 - به قهر گرفته شده .
-
سلب
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی جامة درشت مانند جوشن که در روز جنگ می پوشیدند.
-
جستوجو در متن
-
قسب
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص .) صلب ، سخت .
-
اصلاب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ صلب ؛ پشت ها.
-
محت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - صلب و سخت از هر چیز. 2 - روز گرم . 3 - خردمند تیز خاطر. 4 - خالص از هرچیز.
-
پشت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ په . ] 1 - (اِ.) آن سوی هر چیزی . 2 - قسمت عقب هر چیز. مق جلو. 3 - (ص .) پشتیبان ، یار. 4 - صُلب . 5 - تخم ، تخمه ، نژاد، نسل . 6 - بام ، سقف . 7 - دنباله ، ادامه . 8 - مقعد. 9 - باطن . مق . رو.