کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صف گرفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صف آشوب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) دلاور.
-
صف زدن
فرهنگ فارسی معین
(صَ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) صف کشیدن .
-
صف شکستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش کَ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پراکنده کردن صف (دشمن ).
-
صف آرا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که صف سربازان را آرایش دهد.
-
صف آرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .)1 - تشکیل صف سربازان برای مبارزه . 2 - دسته بندی .
-
صف آوار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) جنگجو.
-
جستوجو در متن
-
ابژکتیو
فرهنگ فارسی معین
(اُ ژِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - عدسی دوربین که تصویر شی ء را گرفته ، کوچک و بزرگ نماید و به داخل اتاق دوربین ،روی صف ح ة حساس منعکس کند. 2 - واقعی ، ملموس ، قابل مشاهده .